سخت است
گاهی مثلِ
خودَت با خودَت
برخورد کنم
شاید
طمع تلخِ دَرد
را بِ چِشی
چشم هایَ ت را
بِ رویَ م باز کنی...
#امیدغفاری
سخت است
گاهی مثلِ
خودَت با خودَت
برخورد کنم
شاید
طمع تلخِ دَرد
را بِ چِشی
چشم هایَ ت را
بِ رویَ م باز کنی...
#امیدغفاری
تو دوست داری
سَوار اتوبوس و تاکسی
که می شوی
هدفون در گوش هایَ ت باشد
و غَرقِ لَحظه ها شوی
با موزیک هایی
که مَن می دانمُ تو
و با سِلفی گرفتن
چشم هایَ ت را ب رُخ بکشی
اما من دوست دارم
هر جا که هستم
با موزیک هایی که
تو می دانیُ من
مَنِ ،مَن بودنَ ت را
درشعر های جار بزنَ م،
شاید خواندی
وَ
جَنگ جویِ درونَ ت
صُلح را پذیرفت...
#امیدغفاری
اینجا پایان گذشته بود
شَقیقه ام را نشانه گرفتم
ماشه را چکاندم، تو متولد شدی...
#امیدغفاری
روزگار عجیبی ست
سالها ب دنبال تو می گشتم
تو اما هروز از
مردمک چشمان م
عبور می کردی
#امیدغفاری